به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ شروع دغدغه وحدت امت اسلامی را می توان در آرای اندیشمندانی چون سید جمال بازجست. تأکید بر مسأله وحدت با ظهور انقلاب اسلامی بسط و گسترش می یابد و امروزه که شاهد پدیدار شدن گروه های تندرو و تکفیری در جهان اسلامی هستیم، نیاز بیشتری به آن احساس می شود. اما به نظر می رسد وحدت بیش از توصیه و نصیحت به اقدامات عملی نیازمند است. دانشگاه مذاهب اسلامی از مراکزی است که فعالیت های چشمگیری در این راستا انجام داده است. در هفته وحدت با حجت الاسلام دکتر احمد مبلغی، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی در خبرگزاری مهر به گفتگو پرداخته ایم که از نظر می گذرد؛
*با توجه به اینکه ما در جوامع اسلامی هویت های مختلفی داریم ایجاد وحدت چگونه امکان می یابد؟
در باب وحدت، مشکلی که وجود دارد این است که به وحدت به عنوان یک مقوله چند وجهی اجتماعی نگاه نمی کنیم و فاقد تحلیل جامعه شناختی به آن، پیوندهای آن و مکانیزم های آن هستیم. وحدت از چند نظر مقوله پیچیده اجتماعی است. یکی از آن جهت که در وحدت سروکار با هویتهای مذهبی است و روشن است که اصولاً هویت در جامعه، منشأ انسجام، تمایز و غیریتسازی است؛ یعنی یک هویت از طرفی مجموعهای را منسجم میکند و از طرف دیگر، مرز با غیر را مشخص میکند و کارکرد غیریتساز دارد.
لذا وقتی وحدت میخواهد مجموعههای چند هویتی را به هم گره بزند درواقع دارد سر به سر هویت ها میگذارد؛ چرا که هویت میخواهد فاصله ایجاد کند، اما وحدت میخواهد فاصله را بردارد. از طرف دیگر هویت میخواهد انسجام را در آن مجموعه خاص شکل بدهد؛ اما وحدت میخواهد انسجام را فراتر ببرد. لذا سوال این است که اصلاً این وحدت با این اوضاع و اوصاف آیا شدنی است؟ مسأله دیگر رابطه آن با سیاست است. توضیح این که وحدت همواره در پی نابود سازی تفرقه ای است که قدرت های سیاسی حضور و حیات خود را با بسط و تعمیق آن به دست می آورند و از دیر باز قدرت های استعماری و استکباری و ایادی آن ها از آن سود می برده اند.
گاه به دلیل این دو ویژگی (یکی: مشکل هویت های ناهمساز و دیگری: سودجویی جدی و شدید سیاست بازان از تفرقه) تحقق وحدت سخت می شود و کار به جایی می رسد که کسانی که احیاناً نگاه بدبینانه (و البته غیر دقیق) دارند، بگویند وحدت ممکن نیست؛ چرا که به رغم تلاش های بسیار برای وحدت، امروز پدیده تکفیر شکل گرفته است. ممکن است که چنین شبههای در کار باشد.
به تعبیر دیگر شبهه این است که ایجاد وحدت بین مجموعه های دارای هویت های مختلف یک پارادوکس است و از طرف دیگر شکنندگی وحدت در اثر «شیطنت های سیاست بازان تفرقه انداز» هم مزید بر علت می شود. در پاسخ به این سئوال و نسبت به بند اول آن (یعنی مشکل وجود هویت های ناهمساز) باید گفت: همیشه چند هویتی به انفکاک، تغایر و چند گانه شدن منجر نمی شود. چند هویتی در صورتی به چندگانگی منتهی میشود که این هویت ها یک هویت فراتر و بالا سر نداشته باشند.
اگر هویت مافوقی چتر خود را بر روی هویتهای چند گانه بگسترد، این هویت مافوق قدرت کنار هم قرار دادن هویت های مختلف و همساز و هم افزا کردن آن ها نسبت به هم را دارد. ضربهای که تاریخ به ما زده است، این است که تاریخ به دلایل اجتماعی، سیاسی خاص و احیاناً به دلیل کوتاهی بعضی از عالمان دین در فضای امت به سمت نادیده انگاری هویت اسلامی -که هویت مشترک بین هویت های منفصل از هم است- به پیش رفته است.
بدون رسیدن و به هم پیوند خوردن در یک هویت مشترک مافوق، هویتها در مقابل هم قرار می گیرند. هویت مشترک، هویت مذهبی نیست؛ هویت مذهبی اسمش با خودش است، هویت مشترک، هویت اسلامی است. برای ایجاد هویت اسلامی نه تنها در تاریخ تلاشی صورت نگرفته است، بلکه در جهت مهمل گذاشتن، نادیده انگاشتن، به حاشیه بردن و گاه حتی از بین بردن آن - بدون آنکه خود متوجه شویم - کوشش به عمل آمده است. ضربه هولناکی که امت اسلامی از تاریخ خورده است این است که به سمت دور شدن از هویت اسلامی و تمرکز صرف بر هویت های مذهبی به جلو رفته است
*ما از این سطح هم میتوانیم فراتر برویم مدعی وحدت بین ادیان باشیم. چنانکه به گفته امام خمینی(ره) پیامبران هیچ اختلافی با هم ندارند.
اصولاً مشکل فعلی ما این است که مذاهب را در کنار هم گرد بیاوریم، چرا که تا این حل نشود اتحاد با ادیان دیگر بیمعنی است. در این رابطه هنر، حرف و ویژگی اسلام این بوده که قبل از هر چیز کوشیده است که جامعه ای را بر اساس شهادتین تحت عنوانی برجسته و بسیار پررنگ ایجاد کند؛ و آن، عنوان «مسلم» است؛ یعنی جامعه با نام اسلامی و به تعبیری امت اسلامی عینیت پیدا کند و رفته رفته واجد هویت اسلامی گردد؛ هویتی که مافوق است.
به دلایل مختلف، هم آیات و روایات و هم سیره پیامبر(ص) که اولین جامعه اسلامی را تشکیل داده است، بر روی اسلام تاکید فرمودند و به آن هم عینیت دادند. اگر این هویت مافوق از بین برود، هویت های مذهبی در تضاد با هم قرار می گیرند و این تضاد و رویارویی به ضرر همه تمام می شود؛ زیرا همه به یک خاستگاه، جایگاه و پیامبر وابسته هستند و اگر این جایگاه تضعیف شود، همه تضعیف می شوند چرا که قرار گرفتن هر یک در مقابل دیگری نوعی خودزنی است. ضربه زدن اتباع هر مذهب به مذهب دیگر ضربه زدن به خود نیز هست. چون نباید صرفا به الان توجه کرد؛ بلکه توجه را باید به حرکتی که رو به پیش داریم جلب کنیم. اگر تحلیل برویم، از بین خواهیم رفت.
نباید دلخوش به آن بود که مذهبی مجموعه هایی را به خودش اضافه یا کم می کند. اینها نگاه های بسیار خرد و کوچکی است و به درد مقطع محدود و یک منطقه محدود می خورد. اما در مسیری که امت رو به جلو دارد و در سطح کلان، تقابل مذهبی، پیش رفتن به سمت هلاکت است. نباید اتباع مذاهب دل به این امور خوش دارند. مذاهب و اتباع مذاهب باید به قواعد بازی در فضای امت تن در دهند. قواعد بازی باید به گونه ای رقابت را بینشان ایجاد کند که به تعبیر قرآن «استباق الخیرات» باشد. یعنی مسابقه گذاری برای رسیدن به نیکی ها، خیرها و خوبی ها.
رقابت را نمی توان کم کرد، اما چه نوع قاعده بازی ای را باید ساخت که این رقابت را به عناد تبدیل نکند، بلکه یک نوع مسابقه الی الخیرات باشد؟ اینجا پیچیده ترین رفتارها مطرح می شود که اتفاقاً اسلام آن را بیان کرده است. به عنوان مثال اسلام می گوید که اگر فردی یک رأی را پذیرفت، طبیعتا این رأی، حق است و رای دیگر را باید باطل ببیند، اما اجازه ندارد که رای دیگری را باطل اعلام کند، بلکه بر اساس «یتبعون احسنه» بگویید رای من احسن، (بهتر) و رای دیگری حسن است. این یکی از قواعد بازی است. معلوم است طبیعت رای این است که یا باطل است و یا حق، نمی شود دو رای هر دو درست باشند، به رغم این، نباید در مقام تعامل و مواجهه، صاحب یک رای حکم به ضلالت و بطلان رای دیگری کند که اگر چنین شود دیگری هم همین حکم را خواهد کرد؛ در این صورت دیگر سنگ روی سنگ قرار نمی گیرد. پس باید اختلاف را بر اساس تقابل احسن و حسن تنظیم کنیم!
قواعد بازی آنقدر مهم و پیچیده است که مذاهب باید یک نوع مسابقه الی الخیرات داشته باشند و هیچ مذهبی در پی تضعیف مذهب دیگری نباشد؛ چرا که وضع امت در جایگاه شکننده ای قرار دارد و به محض اینکه مذهبی مسابقه عنادآمیز و خصومت آمیز را در پیش گرفت و به نفی هویت دیگری و اثبات و تقویت هویت خود دست زد در واقع به آن هویت اصلی که هویت اسلامی است، ضربه می زند زیرا دیگری واکنش مشابه نشان خواهد داد. هر هویت در عین حال که هست در کنار هویت دیگری باید به سمت تقویت هویت بزرگ اسلامی برود. این امر شدنی است که چرا در صدر اسلام تحقق پیدا کرده است.
*آیا هویت مافوقی برای ادیان نیز متصور است؟
بله هویت معنوی وجود دارد، هویت دینی و معنوی هویتی است که می تواند این کار را انجام بدهد. هویت ناشی از اعتقاد به خدا، بزرگترین عامل هویت ساز است که می تواند مجموعه هایی را معنایی خاص ببخشد. ما می توانیم با همه ادیان در این زمینه ها وحدت داشته باشیم. حتی از نصوص اسلامی فراتر از این استفاده می شود و آن این که با انسان های غیر معتقد به دین ولی معتقد به خدا هم می توان یک هویت مافوق تری را در جهت تعاون بر اخلاق و نیکی ایجاد کرد.
اصولا اگر بر اساس نقاط مشترک با هر کسی آمدیم و همراهیمان را با او تعریف کردیم و در واقع کنار او بودن را تعریف کردیم، یک صف واحد ایجاد می شود. به فرض مثال روایت شده که پیامبر(ص) جایی نشسته بود، جنازه ای را عبور می دادند که یهودی بود، حضرت بلند شد و برخی از صحابه به او اعتراض می کردند، پیامبر فرمود: این یک روح و یک نفس است. نفس، محترم است چراکه نفس اصولاً با خدا رابطه دارد. ما می توانیم مشترکات ادیانی یا مشترکات انسانی را تعریف کنیم و بعد براساس این مشترکات به سمت یک نوع وحدت برویم.
بنابراین ما سه نوع وحدت داریم؛ وحدت انسانی، وحدت دینی و وحدت اسلامی. من معتقدم که علاج اختلاف کنونی فقط یک چیز است ولاغیر، آن اینکه هویت اسلامی را بها بدهیم و بگوییم که باید به هویتی به نام اسلامی توجه کرد و آن را ایجاد و تقویت کرد و حتی آن را فراتر از هویت مذهبی قرار داد. این را باید قبول کنیم اگر قبول نکنیم تا مادامی که هویت های مذهبی عاری از هویت اسلامی مشترک هستند، مذاهب در برابر هم قرار می گیرند.
*آیا تأکید بر هویت اسلامی خود به نوعی هویت گرایی و غیریت سازی دامن نمی زند؟
لزوما وجود هویت به معنای نفی هویت دیگری نمی تواند باشد. تا مادامی که مافوق هویت ها هویتی باشد؛ مثلا بین هویت های ترک، عرب، لر و ... هویت ایرانی است. آن موقع این هویت ها دیگر رابطه تغایری و تنافی پیدا نمی کنند، بلکه رابطه هم افزایی پیدا می کنند. به رغم تفاوت ها در جایی به هم می رسند، در نتیجه به جای اینکه در مقابل هم بایستند، این چند هویتی فرصتی ایجاد می کند که ایرانیت رونق و رواج بیشتری پیدا کند. بنابراین چند هویتی، مادام که زیر یک چتر هویت مافوق است، به اختلاف و درگیری منتهی نمی شود.
هویت مذهبی هم اینگونه است، اگر چند هویت مذهبی باشد که مافوق شان یک هویت به نام اسلامی باشد. اینها در جهت هم افزایی قرار می گیرند. باید روی این کارکرد و این هویت را ایجاد کرد نه اینکه تنها شعار هویت بدهیم. وقتی که از ما می پرسند که دین ات چیست، هر کس می گوید شیعه یا سنی هستم. در صدر اسلام وقتی پرسیده می شد که دین ات چیست؟ می گفتند انا مسلم. یعنی من مسلمان هستم در حالی که شیعه یا سنی بود. هویت اسلام را نباید کوچک کنیم.
همانطور که هویت های مذهبی اگر مافوقی داشتند به یک ظرفیت تبدیل می شدند، هویت های دینی مانند اسلام، مسیحیت و ... اگر مافوق داشته باشند؛ مثلا هویتی براساس «ان لا نعبد الا الله»، وحدانیت و اعتقاد به خدا داشته باشند، خداگرایی یا معنویت خدایی و خداگرایانه داشته باشند. اینها در عین حال که هر کدام هویت خاصی هستند، اما در جایی به همدیگر کمک می کنند و اگر بالاتر برویم بین ادیان و غیر ادیان مشترکات و ارزش های انسانی وجود دارد همان چیزی که امام علی (ع) فرموده است که مردم یا هم دین تو هستند یا در خلق شبیه تو، یعنی هم نوع تو هستند.
بنابراین هویت ها لزوما به معنای تغایر و تنافی با دیگری نیست. بلکه برعکس می تواند مایه اتحاد و انسجام باشد و تعبیر صحیح قرآن این است استباق الی الخیرات. از این نگاه قرآن به خوبی استفاده می شود که وقتی که چند دین وجود دارد ممکن است که هر مجموعه ای به جلب مصالح و منافع به سمت خود دست زند و به احتکار و انحصار روی آورد و در نتیجه به نادیده انگاری دیگری اقدام ورزد، اینجا بایستی قواعد و رابطه و مناسباتی را تعریف کرد. اولین قاعده این است که ما آن هویت مافوق را تقویت کنیم که در سایه آن این هویت ها به فرصت تبدیل شوند.
*آقای دکتر به جای اینکه بیاییم و هویت بین مذاهب را اول تعریف کنیم، آیا می توان هویت را از بالا به پایین تعریف کرد؟ یعنی ابتدا اشتراکات بین ادیان و غیر ادیان را تعریف کنیم، بعد به سراغ پایین بیاییم یا اینکه توامان باید شروع کنیم. نظرتان در این مورد چیست؟
من معتقدم که اصولا از پایین به یک معنا باید نگاه درست شکل بگیرد. چراکه مادامی که شیعه فیمابین خود اختلاف دارد، نمی تواند سخن از وحدت با اهل سنت را به میان آورد و تا مادامی که امت اسلامی فی مابین خود اختلاف دارد نمی تواند طرح دوستی و همگرایی را با ادیان دیگر مطرح کند. ما باید تعریف و بازتعریفی از خودمان داشته باشیم. تعریفی که ما از خودمان داریم تعریف هویت انحصاری و تنها هویت مطلوب است، همان چیزی که طائفه گرایی و یا تعصب ورزی می نامند. تا مادامی که مشغول به این هستیم و رابطه این هویت را با یک هویت اسلامی تعریف نکرده ایم ما در موضع مضطربی هستیم.
یک شیعه یا سنی مضطرب نمی تواند با مذاهب دیگر رابطه داشته باشد. ابتدا باید اضطراب زدایی بکنیم. این اضطراب هم به ساختار آن هویت برمی گردد. ما ابتدا باید بفهمیم که ما در زیر یک چتر هویت بزرگتر و مهمتری هستیم که اگر آن نباشد این هم نیست. بنابراین فرمایش شما به این صورت قابل پاسخ است که ما می توانیم از بالا نگاه کنیم. یعنی بیاییم از قرآن که انبیاء را مطرح می کند شروع کنیم و این تعریف هویت ها است. این نگاه و ایده پردازی و نظریه پردازی است که می گوید لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَد من رسله، از آنجا شروع کنیم تا به ابراهیم برسیم و بعد ابراهیم ادیانی را زیر مجموعه خود دارد که ملت ابراهیم نامیده می شود و ... به اسلام برسیم.
یعنی این یک نظریه است. اصولا یکی از ویژگی های قرآن این است که چون کلام خداست، تاریخ و همه را می بیند. گاهی انسان را می بیند و محور قرار می دهد. چون خدا صاحب سخن است. همه را می بیند و کاری ندارد که مسلمان است یا غیر مسلمان. مثلا در جایی دارد که می گوید اگر ما بعضی از مردم را با بعضی دیگر دفع نکنیم فساد زمین را فرا می گیرد. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید نگاه این آیه به جامعه انسانی است. می گوید در فضای تاریخ انسان، خداوند پاره ای را مانع رفتار فساد انگیز پاره دیگر قرار می دهد، این نظریه است.
فرمایش شما از حیث تئوری پردازی و نظریه پردازی درست است. این تئوری پردازی شروع از بالا است؛ اما وقتی که می خواهیم اصلاح کنیم از پایین باید شروع کنیم؛ شروعی بر اساس همان نظریه ها.
خانواده ای اگر خودش را اصلاح نکند نمی تواند ارتباط خوب با خانواده های دیگر داشته باشد. خانواده ای که کانون دعواست با همسایه هم دعوا می کند. فرض کنید اگر قوم و طایفه های مختلفی در یک کشور در حال درگیری و نزاع با هم باشند آن کشور نمی تواند رابطه درستی با کشورهای دیگر داشته باشد. شیعه یا سنی مضطرب هم نمی تواند رابطه خوبی با هم برقرار کنند. اما چه نوع اصلاحی باید کرد؟ براساس همان نظریه ها باید باشد. اسلام یک نظریه کلانی دارد و آن جمله امام علی (ع) همیشه می درخشد إما أخٌ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق.
*آقای دکتر به نظر می رسد بحث شیعه و سنی خیلی اوقات دستمایه سیاست است. یعنی بیشتر مسائل سیاسی است که الان دارد به اختلافات دامن می زند تا مسائل عقیدتی و برخی از اختلافات مذهبی صرفا بهانه است برای توجیه اتفاقاتی که در عرصه قدرت و سیاست در حال رخ دادن است. در واقع سیاست از مسائل عقیدتی سواستفاده می کند. نظر شما در این باره چیست؟
در قالب چند گزاره می توان موضعی که باید گفت را نسبت به ایده ای که طرح فرمودید ارائه نمود. نکته اول اینکه سیاست، قدرت طلبی و منافع سیاسی عامل بسیار نیرومندی برای ایجاد وضعیت های ناهنجار و تنش ها در جامعه است. نکته دوم این که سیاست و منافع سیاسی وضعیت های مذهبی و اختلافات مذهبی را یا ایجاد می کند یا اگر وجود دارد آن را به استخدام می گیرد. مطلب سوم اینکه اصولا ما اختلاف مذهبی را در بعضی از کشورها به هیچ وجه نداشتیم، اما سیاست در شرائط خاص آمد و ملت هایی که عمری با هم بودند را به اختلاف انداخت.
همه اینها درست است اما نکته ای را باید توجه کرد که سیاست هنگامی می تواند از یک وضعیت چند مذهبی برای نیل به اهدافش استفاده کند که این چند مذهبی را چند طائفه ای بکند و اختلاف آنها را تشدید بکند و زمانی این را می تواند انجام دهد که رابطه تعریف شده ای براساس نگاه اسلامی فیمابین مذاهب برقرار نباشد. یعنی در یک وضعیت برزخی باشند، یعنی مذاهب در یک شرائط فقدان نظریه اسلامی و مدل مناسبات اسلامی باشند. در چنین شرایطی سیاست می تواند سوء استفاده بکند. متاسفانه در طول تاریخ این مشکل را همواره سیاست ایجاد کرده و ما را به سمت اختلاف برده و ما به فکر حل آن نیافتاده ایم.
به تعبیر دیگر درب های امت اسلامی به روی سیاست بازان باز بوده است و آمده اند و از آن وضعیت استفاده کرده اند. ممکن است اگر سیاست بازان نبودند در برخی از کشورها اختلاف کمتر یا ناگفته و نانوشته و یا محدود می بود، اما چون درب ها باز بوده آمدند و تشدید اختلاف کردند. باز بودن درب های امت به روی سیاست بازان به این معنی است که مناسبات شیعه و سنی تعریف نشده بوده است. مناسبات باید تعریف شود، قواعدی دارد که باید رعایت شود و هویت بالاسری باید ایجاد شود که اگر اینها نباشد سیاست بازان استفاده می کنند.
البته به این معنی نیست که اگر شما مناسبات را تعریف کردید، دیگر سیاست نمی تواند تاثیر منفی بگذارد بلکه منظورم این است که اگر تاثیر منفی هم بگذارد به سرعت می توان آن را کنترل کرد. چراکه قرآن می گوید إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ در واقع این همان مناسبات است. مناسبات برادری؛ یعنی اینکه شما شیعه یا سنی واقعا (نه اینکه تعارفا و از سر زور و ظاهر سازی) باید همدیگر را برادر ببیند و این دستور اسلام است. این همان هویتی است که اشاره کردم که آن را زیر پا گذاشتهایم و نداریم. تازه برادر که می گوید فراتر از یک شهروند و ارتباط ظاهری اجتماعی یک رابطه عاطفی جوشان درونی را باید با او داشته باشید و این دستور اسلام است و نمی شود آن را نادیده بگیریم.
این امر تا آنجا مهم است که جنگ جمل که رخ میدهد حضرت بعد از اتمام جنگ به افرادی که جنگ را ایجاد کردهاند میگوید اینها برادران ما بودند که بر ما بغی کردند. یعنی برادری چیزی است که ما باید آن را بپذیریم که متاسفانه ما آن را نپذیرفتهایم. بعضیها هم شعار آن را میدهند که قابل قبول نیست. ما باید این اولین اصل اسلام را قبول کنیم. بنابراین قرآن میگوید که مؤمنون برادرند. بعد می گوید: «فأصلحوا بين أخويكم» فاء در اینجا تفریع است (یعنی نگفته است ثم اصلحوا) معنایش این می شود تا این «مناسبات اخوهای» را ایجاد کردید، دست به کار اصلاح بشوید. چون جامعه در معرض اختلاف و سوءاستفاده از تنوعهای مذهبی و در معرض سوءاستفاده سیاسیون و سیاستبازان قرار دارد. در معرض فتنه شیعه و سنی قرار دارد و چون اینگونه است شما سریعاً باید مکانیزمهای اصلاح را ایجاد کنید. مشکل ما این است که آن نظام اخوه برقرار نیست.
لذا اصلاً نمیتوانیم اصلاح کنیم زیرا اصلاح بین اخوه است وقتی اخوهای (به تعبیر دیگر مناسبات اخوهای) در کار نیست اصلاحی که ماهیت آن اصلاح بین اخوهای است بیمعناست. چون امت در مسیر تاریخ به سمت وضعی نسبتا مشوش رفته و مناسبات اخوه را در پیش نگرفته است، نمی تواند به سمت درمان اختلاف برود. اگر آن نظام اخوه و برادری برقرار بود و رابطه و مناسبات آن برقرار بود و هویت اسلامی برقرار بود میتوانستیم نگاههای تفرقهافکنانه را از طریق اصلاح از بین ببریم یا کم کنیم.
حالا اگر امت اسلامی را بررسی کنید چون نظام اخوه را ندارد، در بدترین وضع خودش است و چون نظام اخوه را ندارد، پس اساساً نمیتواند اصلاح شود و هر فردی میتواند بیاید و بدترین شرایط را تحمیل کند. لذا من معتقدم که کسانی که دنبال تقریب و وحدت امت اسلامی هستند، باید از شعار عبور کنند و با یک نگاه جامعه شناختی به «مناسبات قائم بر اخوه و اقتضائات آن» هویتی اسلامی را ایجاد کنیم و مکانیزمهای اصلاح را هم فراهم کنیم.
*برخی معتقدند که تأکید مدام بر دوگانه شیعه و سنی ممکن است خودش مخل وحدت باشد و بهتر است به جای استفاده از شیعه و سنی بگوییم که ما چندین فرقه اسلامی داریم که یکی هم ما به عنوان فرقه جعفری هستیم در کنار فرقههای دیگر اسلامی و ما فرق اسلامی در کنار هم با هم اختلافاتی هم داریم.
نسبت به این فرمایش، باید قبول کنیم که ما به خاطر چند مذهبی، چند گونهایم ولی نباید چندگانه باشیم. مشکل این است که ما چندگانه شدهایم. باید جامعه اسلامی را در عین حال که متضمن مذاهب گوناگون است، یگانه کنیم تا امت واحده شکل گیرد، نه چند گانه. نکتهای هم در سخنانتان بود که باید نسبت به ادبیاتمان حساس باشیم. حقیقت این است که گفتن شیعه و سنی از این جهت که بیانگر یک واقعیت است اشکالی ندارد. شیعه و سنی واقعیت جامعه اسلامی است؛ لذا این را به کار میبرند. امیدواریم روزی فرا برسد که هر کسی بگوید من مسلمانم در عین حال که شیعه یا سنی است، با همه تقیدات شیعهگری یا الزامات سنیگریاش تا به آن جامعه صدر اسلامی برسیم.
*الان در حرکت به سمت وحدت، در کجای مسیر هستیم؟
ما در مرحله گذار از وضعیت کنونی و اصلاح آن هستیم. نسبت به این سوال که ما در چه مرحلهای هستیم، معتقدم ما در مرحله ماقبل باز تعریف مناسبات امت اسلامی هستیم. اگر در این مرحله به باز تعریف مناسبات دست زنیم، یک گام به جلو رفتهایم و اگر تلاشهایی در جهت تحقق آن انجام دهیم یک مرحله پیشرفتهتر را شکل داده ایم.
اگر شروع بشود یک مرحله پربرکت است و بعد به یک امت اسلامی میرسیم. ما الان در یک مرحله متأخر هستیم. ما هنوز در یک مرحله برزخی از حیث مناسبات هستیم در این وضع برزخی هر کس مانند داعش و ... میآید و نظم را بر هم میزند. سخن من به این معنا نیست که الان مصلحانی در جامعه نیستند. به فرض مثال الان کنفرانس وحدت تشکیل شده است که علمای بزرگی برای شرکت در آن جمع شدهاند، این نشان میدهد که نگاهها و فطرتها به این سمت زیاد است. اما وجود نگاههای درست، تقریبگرا و وحدتگرا امری است و مخدوش بودن مناسبات و تعریف ناشده بودن مناسبات و مفتوح بودن این روابط برای سیاستبازان بداندیش یا قدرتطلب چیزی دیگر است که در عین اولی، دومی هم هست. ما الان در مرحله ماقبل ارائه این مناسبات هستیم.
من معتقدم باید ابتدا این مناسبات را تعریف کنیم. مناسباتی که به سمت ایجاد هویت اسلامی برود و هیچ راهی غیر از این وجود ندارد و اگر کسی فکر میکند که در سر جای خودش بایستد وحدت حاصل می شود باید گفت اشتباه می کند. باید توجه داشت که هویت را هویت بزرگتری میتواند کنترل کند.
باید هویت ایجاد شود و ما باید به سمت ایجاد هویت اسلامی گام برداریم و هیچ راهی هم غیر از این نیست و اگر پیامبر اسلام(ص) الان زنده بشود، اولین کاری که میکند بحث امت خودش را با همه آنچه که مختلفاند، مطرح میکند؛ این به معنی این نیست که پیغمبر به یک راه توجه ندارد (از حیث اندیشه و فکر). اما بحث ما که بر روی اندیشه و فکر نیست. بحث ما بر مناسبات اجتماعی است. در مناسبات اجتماعی همه باید باشند. مگر در زمان حضرت علی(ع) همه یک جور بودند!؟ در زمان آن حضرت کسانی که پشت سرش نماز میخواندند همه جور افراد بودند، عثمانی مذهبان، شیعه سیاسی و شیعه اعتقادی پشت سرشان نماز میخواندند. این مناسبات امت اسلامی است که انسان باید به آن دامن بزند.
*حضرت علی(ع) نیز پشت سر خلفا نماز میخوانده است.
بله. بحث جماعت مسلمین کلید واژهای است که محوریترین کلید واژه در مناسبات اجتماعی است. آنقدر این کلید واژه مهم است که هیچ مصلحتی به پای آن نمی رسد. این واقعیتی است که ما به آن حتی نگاه نداریم، حتی به آن به عنوان یک امر دینی، نگاه نیمبند نداریم. این جماعت مسلمین باید ایجاد شود و تا ایجاد نشود مدام در معرض سوءاستفاده هستیم.
*آقای دکتر شما خودتان به عنوان فردی که در حوزه آکادمیک فعالیت کار میکند و میتواند در این حوزه موثر باشد. آیا برای خودتان این راه را ترسیم کردهاید؟ گامی در این زمینه برداشتهاید یا میخواهید بردارید؟ برنامهای دارید؟
مدت زیادی است که تمرکزم بر همزیستی اسلامی و طراحی مناسبات اسلامی است. مقالات و بحثهایی که ارائه میکنیم، بیشتر نگاه به این مقوله دارد که مناسبات اسلامی چه تعریفی دارد و سعی کردهام در این چارچوب کار کنم و مدتی است که نگاهم به این معطوف است. کارهایم همه با توجه به ارائه یک مدل مناسباتی مأخوذ از منابع دینی است با استنادات و استدلالهای کافی که اثبات بکند که این مدل اسلامی است و اسلام آن را میخواهد. اثبات کنم که این الفبای تشکیل زندگی اجتماعی است، به این معنا که اگر این الفبا نباشد، اصلا زندگی اجتماعی بماند که تشکیل نمیشود، بلکه امت هم شکل نمیگیرد. امت بماند که شکل نمیگیرد، اسلام قوت نمیگیرد و در بدترین موضع قرار میگیرد و رو به ضعف بیشتر میگذارد.
پس راهی نیست جز اینکه به سمت ایجاد مناسباتی بر اساس مدل اسلامی مستند به منابعی که مورد قبول شیعه و سنی است، برویم. اگر ساختارهای سیاسی در یک زمانی متفاوت بود شما حتما باید این ساختارهای متفاوت کشورهای اسلامی را به گونهای ببینید که طرفداران شیعه هجوم به ساختار سیاسی که مربوط به اهل سنت است، نبرند، و بالعکس. چون باید به گونهای مدل را ریخت که این ساختارها هم بخشی از واقعیت تلقی شوند. عقلای قوم و علمای قوم باید این را بفهمند و با شعار وحدت دادن کار درست نمیشود. چون هویت دارد کار میکند، هویت بریده از هویت دیگر در برابرش میایستد و این یک واقعیت است.
*لطفا مقداری هم توضیح در مورد دانشگاه مذاهب که در واقع نمود عملی و علمی بحث وحدت و تقریب است بفرمایید.
دانشگاه مذاهب از حیث فکری به نظرم شاید قویترین نهادی است که الان در حوزه وحدت وجود دارد. اگر چه الان به دلایل امکانات دچار قصورهای کاری و کارکردی است، اما شاید نزدیکترین نهادی است که میتواند وحدت را تعریف یا بازتعریف کند. منش وحدوی و وحدتگرایانه آن هم، صادقترین و برجستهترین است. معرفی دانشگاه به جهان اسلام میتواند خدمتی در جهت وحدت جهان اسلام باشد و در جاهایی هم که دانشگاه خودش را معرفی کرده است، جذب فراوانی از شیعه و سنی به سمت خودش داشته است.
* به عنوان سوال آخر می خواستم بپرسم بعد از انقلاب اسلامی چگونه بحث وحدت اسلامی بسط پیدا میکند و در واقع نسبت انقلاب اسلامی با بحث وحدت چیست؟
وحدت اسلامی در قبل از انقلاب اسلامی اصولا از زمان سیدجمالالدین اسدآبادی شکل میگیرد. سیدجمال اصول وحدت بین ملتهای اسلامی را پی میگرفت و گاهی ایشان به سیاسیون هم روی میآورد و اهل سیاست را در مجموعه اتحاد اسلامی وارد میکرد. بعد از سیدجمال کار دیگر ایجاد دارالتقریب در مصر بود که در زمان آیتالله بروجردی ایجاد شد. انقلاب اسلامی در شرایطی به میدان آمد که نگاه جهانی را با خودش همراه داشت و به دنبال آن حرکت آیتالله بروجردی، امام طرح وحدت شیعه و سنی را به دو دلیل مطرح کردند، یکی به دلیل وضعیت بالفعل که در ایران شیعه و سنی در کنار هم بودند و بعد از انقلاب هم مشارکت کرده بودند و یکپارچگی ملت برای امام مهم بود که بخشی از اقوام و بخشی از آن مذاهب بود. یکی دیگر هم اینکه اصولا امام به وحدت جهان اسلام هم میاندیشید و این همان مکتب آیتالله بروجردی بود که در شاگردان ایشان و یا در بزرگان زمان ایشان بود که یکی از آنها امام بود و این اندیشه در بینشان پذیرفته شده بود که در جامعه ورود پیدا کرد.
انقلاب اسلامی وقتی که وحدت را مطرح میکرد شاید اختلافات مذهبی حضور و ظهور آنچنانی نداشت. من یادم هست که جهان اهل سنت زمان وقوع انقلاب در کمال شیفتگی نسبت به ظهور انقلاب اسلامی به سر میبردند، یعنی همه ملتهای مسلمان احساس نمیکردند که من یک سنیام و یک انقلاب شیعه رخ داده است و بنابراین به من ربط ندارد، چنین نگاهی اصلا وجود نداشت. لذا شور و شوق عجیبی نسبت به انقلاب اسلامی شکل گرفت.
بعد از این قضیه چه چیزی اتفاق افتاد؟ به نظرم دو چیز اتفاق افتاد که باید آنها را قبول کنیم. یکی اینکه بعضی از کشورهای غربی مانند آمریکا و بعضی از دولتهای منطقه رویکردی در پیش گرفتند که به اختلاف شیعه و سنی بیانجامد. عامل دوم کمکاری ما نسبت به وحدت بود. ما وقتی انقلاب کردیم، میبایست همان زمان مناسبات اجتماعی شیعه و سنی را خوب تعریف میکردیم و باید کسانی که درونمان بودند و نسبت به روابط شیعه و سنی عقلانیت کافی نداشتند و گاهی کارهایی میکردند جلویشان را میگرفتیم. بنابراین یکی عداوت عداوتگران و یکی قصور یا احیانا تقصیر ما، این دو عامل باعث شد که آن وضعیت تا حدودی به هم بخورد و امروز به تعبیر شما سیاستها آمده و در منطقه اختلاف را تشدید کردهاست.
نظر شما